آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

به جا مانده

- دوباره سلام به دوستان گلم  - تو پست قبلی مجبور شدم زود خاتمه بدم یه سری چیزا جا موند واسه همین اینجا ادامه میدم واست پسر گلم  - یه عروسک کوچولو داری همیشه بهش میگی نی نی دیروز شلوار عروسکتو کشیدی پایین و گفتی پیف پیف بعد به من اشاره کردی بیشوئه یعنی پیف کرده بشورش  - به سوئیچ که البته از علاقه مندیهات هست  هم میگی سوش سو ش - به جوراب میگی جو ء جوء  - وقتی نوشیدنی میخوری حالا فرق نداره آب یا چای یا ... بعد از خوردن یه لبخند گنده و از رضایت مندی میزنی و میگی عَسَعسَ عَسَعسَع حالا این کلمه که میگی یعنی چی خدا میدونه . - شبا وقتی خیلی خوابت میاد میای جلوی در  کمد رختخوابت که یعنی زودتر منو بخوابونین&n...
28 مهر 1392

طوطی کوچولو

- سلام به همه دوستان گلم . - آرمان جونم چند روزه که خاله مهدیه جون و خاله ملیحه جون اومدن خونمون و شما همش داری باهاشون بازی میکنی و خیلی بهت خوش میگذره  الان که دارم واست مینویسم متاسفانه خاله مهدیه به خاطر کلاساش از پیشمون رفت تهران اما خوشبختانه خاله ملیحه هنوز پیشمونه و شما خیلی خیلی داری خوش میگذرونی به خاله ملیحه میگی مَئییی ... اینو تازه یاد گرفتی هر وقت هم که خاله رو صدا میزنی خاله کلی ذوق مرگ میشه و کلی قربون صدقت میره بعد شما خوشت میاد و دوباره میگی مَئییی .... کلی با خاله جور شدی صبح تا از خواب بیدار میشی میری تو بغل خاله بعد میگی ماسوژ یعنی خاله ماساژت بده خودت دراز میکشی . خاله بیچاره از نوک سر تا انگشت پا ماساژت میده به...
27 مهر 1392

روز جهانی کودک مبارک

- با سلام به همه دوستان گلم . - عزیزم دیروز روز جهانی کودک بود  اول از همه این روز رو به شما پسر گلم و همه جوجه های ناز تبریک میگم و به همین مناسبت رفتیم جشن باد بادکا   اما از اونجایی که شما صبح مهد رفته بودی خیلی خسته بودی و زیاد با بادبادکا حال نکردی  همش تو بغل بابا جون بودی بیشتر از جشن با ماشین پلیس هایی که اونجا پارک بودن مشغول بودی کلا فک کنم اگه میبردمت نمایشگاه ماشین های سنگین مثل کامیون و تراکتور شما بیشتر خوشت میومد  ... جدیدا به ماشین پلیس هم به شدت علاقه مند شدی آخه چند وقت پیش تو خیابون یه ماشین پلیس دیدی که چراغاش روشن بود تو هم اینقدر گیر دادی که آقای پلیس فقط به افتخار شخص شما چراغ های بالاش رو ...
17 مهر 1392

17 ماهگی

- سلام به همه دوستان گلم . - عشق مامان خدا رو شکر که هفدهمین ماه زندگیت هم گذشت البته این ماه یه سرماخوردگی داشتی که خیلی اذیت شدی اما خدا رو شکر الان رو به بهبود هست تو این ماه دوباره با شروع مدارس مامان مجبور شد بره سر کار   به قول بابا عباس دوران خوشیمون به سر اومد . اما با سر کار رفتن مامانی شما هم مهد کودکی شدی و میری مهد راستش شب اول خیلی نگران بودم تا صبح خوابم نمیبرد همش نگران بودم که حالا بعد تقریبا 4 ماه شما تو مهد چی کار میکنی اما خدا رو شکر از مهد خوشت اومده و تا ظهر که میام دنبالت بازی میکنی و نمیخوابی  - از کارای جدیدی که یاد گرفتی اینه که در خونه رو باز میکنی و متاسفانه اگه یه لحظه ازت غفلت کنم میری بیرون از...
8 مهر 1392
1